کارل هاینریش مارکس فيلسوف و جامعه شناس آلماني در قبل از جنگ جهاني اول ، به همراه فردريش انگلس ،( مانیفست کمونیست )که مشهورترین رساله تاریخ جنبش سوسياليستي میباشد را منتشر کرد ! و تحولي عظيم در فلسفه تاريخ جوامع و انديشه جامعه شناسان ايجاد نمود ! سوسياليسم كه همان اقتدار گرايي مردم يك جامعه ميباشد از نظر ماركس در سير تكاملي خود به كمونيسم يا حكومت كارگران كه تنها نيروي توليد سرمايه (سرمايه = كار متراكم ) ميباشند خواهد رسيد و وماركس با اعتقاد به جبر تاريخ اين روند اجتماعي را حتمي ميدانست و از آنجا كه خود نه تنها يك يهودي بلكه خاخام زاده نيز بود .. .. و پيش گويي كرد كه اولين كشوري كه دستخوش انقلاب سوسياليستي ميشود انگلستان خواهد بود و سپس امريكا و بعد آلمان و فرانسه .. و اصلا كلامي درباره روسيه و چين و امريكاي جنوبي و آسياي شرقي حرفي نزد .. چرا كه اين مناطق جامعه اي كشاورزي و غير صنعتي داشتند و هنوز سالها با گذر از جامعه بورژوازي (سرمايه داري ) و رسيدن به سوسيالسيم فاصله داشتند ! و ميبينيم كه بر خلاف پيش بيني او اول روسيه ..سپس چند كشور اروپاي شرقي و بعد چين و چند كشور آمريكاي لاتين و چند كشور در آسياي شرقي چون كره (شمالي ) و كامبوج و ويتنام و .. پس از انقلاباتي خونين و هم وطن كشي هاي بي حساب به دامن سوسياليسم كه اكثر مردم در جهان آنهارا كمونيسم مينامند افتادند ! (در حاليكه خود اتحاد جماهير شوروي هم كه پرچمدار اين تحولات بود خودرا حكومتي سوسياليستي ميناميد و در قبال مطالبات مردم در رابطه با حقوق اجتماعي و اقتصادي خود ،مثل ظهور امام زمان ما ، ميگفتند : همه مشكلات ناشي از اين است كه ما هنوز در دوران سوسياليسم هستيم و با رسيدن به مرحله كمونيسم وارد بهشت خواهيم شد !
در حاليكه ديگر دول غرب از بخشي از نظريات سوسياليستي ماركس به نحو احسن در جهت تدوين قوانين مدني و بشري و سلب اختيارات از حاكمان مستبد و رفع تبعيضات اجتماعي و كوتاه كردن دست روحانيون از مصادر قدرت استفاده كردند بدون آنكه خوني از دماغ كسي بيايد ! (بحث كشتار فجيع و كثير كمونيست هاي آلمان و امريكا و اسپانيا طولانيست و توضيحات خودرا دارد كه در اينجا ميسر نيست ) .
سوسياليست ها ي غير افراطي كه خيال رسيدن به كمونيسم را نداشتند .. خدمات شاياني به ترويج عدالت اجتماعي در كشور خود داشته ودارند ! نه چون لنين كه از نظريات ماركس و انديشه هاي بي معناي خود ملغمه اي ساخت به نام ماركسيسم لنينيسم و بیش ازهفتاد سال نيمي از دنيارا به آتش انقلابات فرمايشي خود و نتيجتا انحراف مبارزات آزاديخواهانه مردمش كشاند و هم زمان هم با تراژدي جنگ سرد بهانه سركوب آزاديخواهان را بدست حكومت هاي ستمگر داد !
اولين آثار ظهور كمونيسم در ايران در زمان رضا شاه بود كه شرح كامل آنرا در كتاب پنجاه و سه نفر (نوشته بزرگ علوي ) ميتوانيد بخوانيد !
حزب دمكرات آذربايجان به رهبري سيد جعفر پيشه وري و قاضي محمد در كردستان كه مستقيما از طرف استالين هدايت ميشدند دومين حضور كمونيسم درجامعه ايران بود كه تا مرز جدايي اين دو استان از ايران پيش رفت ولي در مقابل ارتش محمدرضا شاه شكست خورده و همه سران و دست اندر كاران شماره يك آن به شوروي گريختند !
با راهي شدن رضا شاه به جزیره موریس ، و حكومت نوپاي پسرش محمدرضا شاه پهلوي و پس از جمع شدن بساط پيشه وري ، شوروي دست به هجومي دوباره به خاك ايران زد ولي نه مثل بار قبل علني و آشكارا ، بلكه با اقتباس از ترفند هاي انگليس ، در مراكز و محافل مهم كشور نفوذ كرده و افراد زيادي را كه يا داراي تمايلات كمونيستي بودند يا ذاتا بي وطن و پول و مقام پرست بودند را به گماشتگي خود گرفت بخصوص در ميان روحانيت شيعه !
و به تدريج حزب توده ايران را كه مستقيما از كرملين دستور ميگرفت را توسعه داد ! (در جايي خواندم كه امام جمعه تهران در زمان شاه ، سخت توسط حزب توده حمايت ميشد ) و ديديم كه دومين حركت آزادي خواهي ايرانيان بعد از مشروطه را حزب توده به دستور شوروي به چنان بلوايي مبدل كرد كه غرب از هراس تسلط شوروي بر ايران ناچاربه كنار گذاشتن دكتر محمد مصدق و سركوب آزاديخواهان شد ! ولي حزب توده با حمايت شوروي از هم نپاشيد و با داشتن عوامل نفوذي در بخش هاي مختلف ايران بالاخص روحانيون خودرا به صورت يك حزب مخفي حفظ كرد !
در كنار حزب توده جمعيت ها و سازمان هاي چريكي كمونيستي مختلفي از سال 1346 به بعد در ايران شكل گرفتند ، مثل جمعيت كمونيست هاي ايران ، سازمان چريك هاي فدايي خلق ، كوموله كردستان ، دمكرات كردستان ، سازمان خلق هاي تركمنستان . و تعدادي از سازمان ها و احزاب اسلامي هم كه با حكومت محمد رضا شاه مخالفت داشتند ولي براي اثبات عقايد خود اسلام را ناقص و نارسا و پر نقيض ميديدند ، بخشي از تئوري هاي ماركس را قبول كرده و با تكه پاره هايي از عقايد ناسيوناليستي دكتر مصدق ، مانيفست هايي براي خود تهيه نمودند كه چندان تفاوتي با مانيفست هاي سوسياليست ها نداشت ، كه همگي داعيه مبارزه براي برقراري آزادي و عدالت اجتماعي در ايران را داشتند ! و همه اين گروه ها درايران گروه هاي چپ ناميده ميشدند و در دنياي آزاد غرب نيز هميشه گروه هاي چپ وجود دارند .. مثل سوسياليست ها ، سوسيال دمكرات ها ، سوسيال مسيحي ها ...
ولي در آنجا حضور اين احزاب چپ به شكلي نوعي تقسيم وظايف اجتماعي ست نه گروهي كه قصد اغتشاش يا انقلاب داشته باشند .. مثلا هميشه اين سوسياليست هاي آلمان و فرانسه و انگليس بوده اند كه به مقابله تبعيض نژادي ..نئو نازيسم ... فشار بر حكومت براي توسعه خدمات اجتماعي و امور عام المنفعه و حمايت از اعتصابات سنديكاها و اتحاديه هاي كارگري در تلاش بوده و هستند .
من ضمن توضيح اينكه هيچ مخالفتي با حضور احزاب سوسياليست در ايران ندارم ، آرزو ميكنم كه كشور ما هم روزي برقرار شدن انديشه هاي نيك اجتماعي را كه ضامن سكولاريسم و تنوع آرا و مانع سيطره يك انديشه واحد باشدرا شاهد باشد !
پ-ن – 1- حزب توده تنها حزب و گروهي در ايران است که رهبرانش تنها به خاطر خوشايند اربابي چون شوروي تلاش ميكرد و به حق نميتوان حضورشان را بيش از اين تحمل كرد (يعني اكنون كه اكثر محورهاي قدرت كشور را در دست دارند ..از احمدي نژاد و دولتش گرفته تا اكثر سرداران سپاه ) ، الباقي حسابشان جداست ومن نه منكر رشادت ها و جانبازي هاي اسطوره اي چپ هاي ايران ميشوم و نه مخالفتي با حضورشان در فرداي ايران آزاد دارم !
پ-ن-2- اشتباهات چپ هاي ايران نه بيشتر از اشتباهات ديگر آزاديخواهان اين سرزمين در طول اين 1400 ساله بود ..نه كمتر ..
پ-ن-3- من خيلي تلاش كردم كه اين مطالب به درازا نكشد .. ضمن درخواست پوزش .. اعلام ميكنم كه مطالب گفته شده در فوق توسط من بر اساس محفوظات شخصي من از مطالعه صدها كتاب و مقاله در اين باره و در مقاطع زماني نا پيوسته بوده و امكان وجود اشتباهم بسيار است .. وبراي مطالبي كه جنبه تاريخي دارند به منابع معتبر رجوع كنيد !